loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 334 یکشنبه 24 آبان 1394 نظرات (0)

ماجرای ازدواج سام درخشانی و همسرش

سام درخشانی، بازیگری کهنه‌کار و محبوب است و قطعا شناخت زیادی روی او دارید ولی بد نیست درباره همسر او بدانید که عسل امیرپور نام دارد و متولد سال ۱۳۶۲ است؛ او به عنوان مربی بدنسازی مشغول به کار است ولی تحصیلاتش را در رشته نقاشی تا مقطع لیسانس پشت‌ سر گذاشته؛ بنابراین  نقاشی می‌کند و اتفاقا جالب است بدانید که خواهر سام‌ درخشانی هم نقاش است و به گفته سام، حالا خانه آنها تبدیل به یک گالری نقاشی شده است.

اما ماجرای آشنایی این زوج چگونه بود؟

 

زنگ آشنایی من و عسل

سام: من و عسل یک دوست خانوادگی مشترک داشتیم که ما را برای یک ‌مهمانی خانوادگی دعوت کرد. در آن ‌مهمانی با عسل آشنا شدم و این آشنایی ادامه پیدا کرد. بعد از مدتی خانواده‌های ما نیز با هم رفت‌و‌آمد پیدا کردند و این باعث شناخت بیشتر ما نسبت به اخلاق و روحیات همدیگر و در نهایت منجر به ازدواج ما شد.

عسل: در ابتدا اصلا فکر نمی‌کردم آشنایی من و سام به مرحله ازدواج برسد ولی رفته‌ رفته این حس در ما به وجود آمد که می‌توانیم زندگی مشترک‌مان را در کنار هم تشکیل بدهیم.

 

گارد مخالفی که شکست

سام: یک‌بار تنهایی نزد پدر و مادر عسل رفتم و با آنها درباره ازدواج‌مان صحبت کردم. لطف داشتند و گفتند با شناختی که نسبت به من دارند، با این ازدواج موافقت می‌کنند. چون با توجه به شرایط کاری قشر ما، آن اوایل کمی نسبت به این موضوع گارد داشتند ولی با توجه به رفت‌وآمدهایی که بین دو خانواده شکل گرفته و باعث شناخت دو خانواده از هم شده بود، در نهایت بار این مسوولیت را به دوش من و عسل انداختند و تصمیم‌گیری نهایی را به عهده خودمان گذاشتند. بالاخره یک روز با خانواده به منزل عسل رفتیم، شامی خوردیم، گپی زدیم و در پایان تمام قرارها را گذاشتیم که منجر به عقد من و عسل شد.

عسل: همانطور که سام هم گفت ناخودآگاه نسبت به حرفه او کمی حس تردید و گارد وجود داشت ولی آنقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد که شاید باورتان نشود. سام آدمی است که خیلی فوری تصمیم می‌گیرد. بعد از اینکه به خوبی با یکدیگر و خانواده‌های هم آشنا شدیم و دوران آشنایی‌مان سپری شد، یک روز سام به من گفت: «دو روز دیگر برای خواستگاری می‌آیم» و واقعا همین کار را کرد و اتفاقات بعد از آن هم در عرض یک هفته رخ داد و. . .

 

عجله ولی با شناخت کافی

سام: اصلا این‌طور نبوده که بخواهیم در تصمیم برای ازدواج یا حتی در تصمیم برای مسائل دیگر زندگی‌مان، احساساتی عمل کنیم. ما به شناخت کافی از یکدیگر دست پیدا کرده بودیم و به این نتیجه رسیدیم که می‌توانیم زندگی خوبی را در کنار هم تشکیل دهیم. من حتی خواستگاری اصلی‌ام را از عسل در روز تولدش انجام دادم و در مقابل دوستانم او را سورپرایز کرده، شخصا از او خواستگاری کردم و حلقه‌ای به او دادم ولی به هرحال برای ما سنت‌ها و مراسم مرسوم این کار نیز مهم بود و مراسم خواستگاری ما با حضور خانواده‌ها نیز برگزار شد و از آنجا که قبل از آن تصمیم اصلی را گرفته بودیم، کارها به سرعت انجام شد.

 

فرار از یک ازدواج سنتی

سام: شرایط امروز دیگر شرایطی نیست که خواستگاری‌ها خیلی به صورت سنتی برگزار شود؛ یعنی بشخصه ازدواج سنتی را برای خودم در نظر نداشتم. دوست داشتم وقتی قرار است ازدواج کنم، همراه با شور و عشق و علاقه‌مندی باشد. اینکه فرد مورد نظرم را پیدا کنم، اشتراکات و تفاهم‌ها را بین خودمان پیدا کنیم و با علاقه‌ای که بین‌مان به وجود می‌آید، ازدواج کنیم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 186
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 611
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 1,765
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,945
  • بازدید ماه : 4,945
  • بازدید سال : 131,701
  • بازدید کلی : 5,169,215
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت