به شدت پشیمان شده بودم. كی میخواستم دست از این كارهای احمقانهام بردارم. این بار دیگر حسابی گند زده بودم. همانطور كه داشتم استكانها را از كابینت بیرون میآوردم زیر چشمی زن را میپاییدم.
- این شوهرته؟
قاب عكس را توی دستانش گرفته بود و خیره شده بود به عكس.
- آره.
مثل كسی كه دارد با خودش حرف می زند گفت:
- خوش قیافهاس.
#زن
#مینا_هژبری
درباره
داستان کوتاه ,