loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 151 جمعه 05 مهر 1398 نظرات (0)

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت، کارهات رو روبراه کن!

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری، کارهات رو روبراه کن!

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن!

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگردش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم، نمیتونم بیام.

پسره زنگ میزه به پدربزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد، بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم.

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه: مسافرت رو لغو کن؛ من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه!

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد؛ نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت!

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم؛ پس دارم میام که بریم سر درس و مشق!

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت، معلمم برنامه اش عوض شد و میاد!

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 193
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 538
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 1,118
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,298
  • بازدید ماه : 4,298
  • بازدید سال : 131,054
  • بازدید کلی : 5,168,568
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت