باید بیتفاوت از کنارش رد میشدم و به راهم ادامه میدادم اما نتونستم، هنوز عادت نکرده بودم به درد مردم...
نزدیکتر رفتم و با احتیاط گفتم: «حالتون خوبه؟!» سرشو بلند کرد و نگاه بیتفاوتی انداخت بهم، یخ بندون بود توی چشماش...
لیوان نسکافه رو گرفتم سمتش: «میخورین؟! نسکافهست!» دو قطره اشک از چشماش چکید پایین ولی باذوق خندید. «نسکافه دوست داره، ولی این اواخر نمیخورد، میترسید بچهمون رنگ پوستش قهوهای بشه!»
بلند زد زیر خنده، سعی کردم بخندم. دوباره به حرف اومد. «همه چی خوب بودا، خوشبخت بودیم! زن داشتم، یه خونه نقلی داشتم، بچهمونم داشت به دنیا میاومد، همه چی داشتم. ولی امروز صبح که بلند شدم دیگه هیچی نداشتم!»
بهش گفتم: «پسر میخواما من»، رفتیم سونوگرافی، دختر بود. به شوخی گفته بودم ولی جدی گرفته بود، دیشب قبل خواب پرسید: «حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو؟!!!»
در دهنمو گِل بگیرن که به مسخره گفتم: «نه که دوستش ندارم، بعد زایمانت خودت و دخترتو جامیذارم توی بیمارستان و فرار میکنم خودم!»
چیزی نگفت، به خدا جدی نبود حرفام، فکر کردم میفهمه از سر شوخیه همهاش، ولی نفهمیده بود. ناشکری که نکردم من آخه خدا، از سر خریت بود فقط!
صبح که بیدار شدم دیدم خونریزی کرده توی خواب، درد داشته ولی صداش در نیومده، جفت از رحم جدا شده بود، تا برسونمشون بیمارستان هم زنم از دست رفته بود، هم بچهام...!
بی اختیار داشتم همراهش گریه میکردم. «یه حرفهایی رو نباید زد، نه به شوخی، نه جدی. منِ خر آخه از کجا میدونستم دلش اونقدری از یه حرفم میشکنه که سر مرگ و زندگیشم باهام لج کنه و از درد بمیره ولی صدام نکنه!»
سرشو دوباره کوبید به دیوار و من بیشتر لیوان توی دستمو چنگ زدم، به هق هق افتاده بود. «آخرین بار نشد بهش بگم چقدر دوستشون دارم، هم خودشو، هم دخترمونو. فکر میکردم حالا حالاها فرصت هست، ولی یهویی خیلی دیر شد، خیلی!»
اونقدری زار زد که بیحال شد دوباره، کاری از دست من و اشکام برنمیومد، نسکافه توی دستمم سرد شده بود دیگه...
بیسر و صدا عقب گرد کردم و از پلهها بالارفتم و برگشتم توی اتاق عمل و توی صفحه اول دفترچه یادداشتهای روزانهام نوشتم: «برای گفتن یه حرفهایی همیشه زوده،خیلی زود... برای گفتن یه حرفهائیم همیشه دیره، خیلی دیر... حواست به دیر و زودهای زندگیت باشه همیشه. عقربههای ساعت با ارادهی تو به عقب برنمیگردند!!!»
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
آمار سایت
کدهای اختصاصی