پسرك روي مبل نشسته و بمن زل زده ، خودم را مشغول جلوه ميدهم اما زير نگاه سنگين او ساده ترين
كارها هم مشكل است ، انهم براي ادمي مثل من كه سالهاست تنها زندگي كرده و هيچ وقت زير
نگاهي نبوده . مادرش براي چند روزي اورا بمن سپرد و خودش براي حل مشكلات تحصيلي اش مجبور
به سفر شد و من كه...