loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 141 دوشنبه 15 مهر 1398 نظرات (0)

#زندگی

 

 

ابتدا به شدت سعي داشتم تا دبيرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم،

سپس به شدت سعي داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم،

بعد تمام تلاشم اين بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم،

سپس تمام سعي و تلاشم را براي فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبي پرورش دهم،

سپس مي تونستم به کار برگردم،

اما براي بازنشستگي تلاش کردم،

اما اکنون که در حال مرگ هستم،

ناگهان فهميده ام که

فراموش کرده بودم زندگي کنم

لطفا اجازه ندهيد اين اتفاق براي شما هم تکرار شود

قدر دادن موقعيت فعلي خود باشيد

و از هر روز خود لذت ببريد 

براي به دست آوردن پول، سلامتي خود را از دست مي دهيم

سپس براي بازيابي مجدد سلامتي مان پول مان را از دست مي دهيم

گونه اي زندگي مي کنيم که گويا هرگز نخواهيم مرد

 

و گونه اي مي ميريم که گويا هرگز زندگي نکرده ايم

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 195
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 534
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 1,100
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,280
  • بازدید ماه : 4,280
  • بازدید سال : 131,036
  • بازدید کلی : 5,168,550
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت