يك روز بعد از ظهر كه محمد با ماشين پونتياكش ميكوبيد كه بره خونه، زن مسنی رو ديد كه اونو متوقف كرد. ماشين مرسدسش پنچر شده بود.
محمد ميتونست ببينه كه اون زن ترسيده و بيرون توی برفها ايستاده تا اينكه بهش گفت: من محمد هستم و اومدم كه بهتون كمك كنم.
زن گفت: من از تهران ميام و فقط از اينجا رد ميشدم. بايستی صدتا ماشين ديده باشم كه از كنارم رد شدن و اين واقعا لطف شما بود.
وقتی او لاستيك رو عوض كرد و در صندوق عقب رو بست و آماده شد كه بره، زن پرسيد: من چقدر بايد بپردازم؟ و محمد به زن اين چنين پاسخ داد:
شما هيچ بدهی به من نداريد. من هم دراين چنين شرايطی بودم و روزی يك نفر هم به من كمك كرد، همونطور كه من به شما كمك كردم. اگر تو واقعا ميخواهی بدهيت رو به من بپردازژی، بايد اين كار رو بكنی: نگذار زنجير عشق به تو ختم بشه!
چند كيلومتر جلوتر، زن كافه كوچيكی رو ديد و رفت تو تا چيزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده. ولی نتونست بی توجه از لبخند شيرين زن پيشخدمتی بگذره كه می بايست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پيشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هيچ گاه هم نخواهد فهميد.
وقتی پيشخدمت رفت تا بقيه تراول زن رو بياره، زن از در بيرون رفته بود؛ در حاليكه روی دستمال سفره يادداشتی رو باقی گذاشت.
اشك در چشمان پيشخدمت جمع شده بود، وقتی كه نوشته زن رو ميخوند: شما هيچ بدهی به من ندارين. من هم در اين چنين شرايطی بوده ام و روزی يك نفر هم به من كمك كرد همونطور كه من به شما كمك كردم. اگر تو واقعا ميخواهی كه بدهيت رو به من بپردازی، نگذار زنجير عشق به تو ختم بشه!
اونشب وقتی كه زن پيشخدمت از سركار به خونه رفت، به تختخواب رفت در حاليكه به اون پول و يادداشت زن فكر ميكرد.
وقتی شوهرش دراز كشيد تا بخوابه، به آرومی و نرمی در گوشش گفت: همه چيز داره درست ميشه. دوست دارم.
داستان کوتاه 606 
موشک غول پیکر و وحشتناک داعشیها + فیلم 
ویژه محرم 94 : دانلود مداحی عاشوراییست لبیک ما با نوای حاج میثم مطیعی
ویژه محرم 94 : دانلود سخنرانی استاد هاشمی نژاد ویژه ماه محرم
دانلود بهترین و کاربردی ترین نرم افزارهای اندروید
نتایج نهایی گزینش استخدام آموزش و پرورش اعلام شد + لیست اسامی