سرکلاس درس معلم پرسید:هی بچه هاچه کسی میدونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شدهمه به هم دیگه نگاه میکردندناگهان لنا یکی ازبچه
های کلاس آروم سرشوانداخت پایین درحالی که اشک توچشاش جمع شده بودلنا سه روزبودباکسی
حرف نزده بودبغل دستیش نیوشاموضوع روازش پرسیدبغض لناترکیدوشروع کردبه گریه کردن معلم
اونودیدوگفت لناجان توجواب بده دخترم عشق چیه؟
لناباچشمای قرمزوپف کرده وباصدای گرفته گفت عشق...