سر جلسه امتحان بودیم و از اونجایی که ما دانشجویان درسخونی هستیم و اصلا دنبال یه راه
تقلبی، رسوندنی چیزی نیستیم، کاملا راحت سر جلسه نشسته بودیم. من هم مثل بقیه درسخونا
هر از گاهی خودکارمو بین دو انگشتم تکون تکون میدادم و ادای فکر کردن را در میاوردم.
پسره بغل دستی من بدجور دنبال تقلب بود.
مراقب جلسه متوجه شده بود و از کنارش تکون نمیخورد.
پسره جونش بالا اومده بود و هی ابروهاش کج و معوج میشد.
خدا خواست و مراقب را صدا زدن و طرف داشت میرفت به اون یکی مراقبه گفت: هوای اون را داشته
باش.
مراقب جدید اومد بالای سر پسره ایستاد.
من اولش فکر کردم اشتباه دیدم بعد که دقت کردم دیدم جواب سوالا را هی از روی برگه بقیه نگاه
میکنه و به این پسره میرسونه.
بله دوستان خوبم... هوای پسره را داشته باش... اشتباه برداشت کرده بود!!!!
بیرون دانشگاه منتظرش بودیم ...
پسره اومد بیرون و بلند فریاد زد: بچه ها صلوات معجزه میکنه.