loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 168 شنبه 20 مهر 1398 نظرات (0)

#نوزاد نابغه

 

 

زن و مردی چند سال بعد از ازدواجشون صاحب پسری میشن و چند روز بعد از تولد بچه متوجه میشن

که اون یه نابغه اس

بچه در یک سالگی مثل یک آدم بزرگ شروع به حرف زدن میکنه و در دوسالگی به اکثر زبانها حرف

میزنه

در سه سالگی با اساتید دانشگاه به بحث و تبادل نظر میپردازه و در چهار سالگی پیش بینی های

باور نکردنی راجع به علم و پیشرفت اون میکنه

در جشن تولد 5 سالیگش در حضور همه فامیل اعلام میکنه :

من دقیقا یک سال دیگه میمیرم ، مادرم 18 ماه بعد از من میمیره و پدرم یک سال بعد از مرگ مادرم

میمیره !!

پسر بچه همون طور که گفته بود در شش سالگی میمیره و مرد بلافاصله در چندین شرکت بیمه

همسرش رو بیمه عمر میکنه

طبق پیش بینی بچه مادرش هم در تاریخی که گفته بود میمیره و ثروت هنگفتی بخاطر بیمه عمر زن

نصیب مرد میشه !

مرد تصمیم میگیره یک سال باقی مانده از عمرش رو به خوشی بگذرونه ، پس به سفرهای تفریحی

زیادی میره ، در بهترین هتلهای جهان اقامت میکنه ، گران ترین خودروهای دنیا رو برای خودش میخره

و در آخرین روز عمرش تمام دوستان و آشنایانش رو دعوت میکنه ، مهمونی مفصلی میگیره و آخرین

شب زندگیش رو با یک دختر زیبا مشغول خوشگذرونی میشه ...

صبح با صدای جیغ دختره از خواب پا میشه و در حالی که تعجب کرده بود که چرا هنوز زنده اس

میپرسه چی شده ؟

دختره جواب میده : وکیل خانوادگی شما تو راهرو افتاده و هیچ حرکتی نمیکنه ، فکر کنم فوت شده

!!!!!!!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 64
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 440
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 833
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,013
  • بازدید ماه : 4,013
  • بازدید سال : 130,769
  • بازدید کلی : 5,168,283
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت