loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 141 جمعه 05 مهر 1398 نظرات (0)

يك روز يك زن و يك مرد ماشيناشون با هم تصادف ناجوری ميكنه، بطوريكه ماشين هردوشون به شدت آسيب ميبينه، ولی هردوشون به طرز معجزه آسايی جون سالم به درميبرند.

وقتی كه هر دو از ماشيناشون كه حالا تبديل به آهن قراضه شده بود بيرون ميان، راننده خانم برميگرده ميگه: آه، چه جالب شما مرد هستيد. ببينيد چه به روز ماشين شما آمده! همه چيز داغون شده ولی ما سالميم! اين بايد نشونه خوبی باشه! اين بايد نشونه ای از طرف خدا باشه كه ما با هم ملاقات كنيم و ارتباط مشتركی رو با صلح و صفا آغاز كنيم!

مرد با هيجان پاسخ ميده: اوه! بله! كاملاً با شما موافقم. اين بايد نشونه ای از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زيبا ادامه ميده و ميگه: ببين، يك معجزه ديگه! ماشين من كاملاً داغون شده ولی اين شيشه مشروب سالمه. مطمئناْ خدا خواسته كه اين شيشه مشروب سالم بمونه تا ما با اين تصادف خوش يمن كه ميتونه شروع جريانات خيلی جالبی باشه رو جشن بگيريم!

و بعد خانم زيبا با دلبری خاصی بطری رو به مرد ميده. مرد سرش رو به علامت تصديق تكون ميده و درحاليكه زيرچشمی اندام خانم زيبا رو ديد ميزنه، در بطری رو باز ميكنه و نصف شيشه مشروب رو مينوشه و بطری رو برميگردونه به زن.

زن در بطری رو ميبنده و شيشه رو برميگردونه به مرد. مرد ميگه شما نمينوشيد؟

زن لبخند شيطنت آميزی ميزنه و در جواب ميگه: نه عزيزم! فكر ميكنم الان بهتره منتظر پليس باشيم!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 182
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 625
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 2,636
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 5,816
  • بازدید ماه : 5,816
  • بازدید سال : 132,572
  • بازدید کلی : 5,170,086
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت