loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 159 پنجشنبه 04 مهر 1398 نظرات (0)

موضوع درس کلاس فلسفه درباره ی خدا بود. استاد با استدلال های خود اثبات کرد 

که خدا وجود ندارد و دانشجو هم با استدلال های خود مقابل استاد ایستاد!  

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره ی خدا بود.

استاد پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ کسی پاسخی نداد.

استاد دوباره پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ دوباره کسی پاسخی نداد.

استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟ برای سومین بار هم کسی پاسخی نداد.

سپس استاد با قاطعیت گفت: با این وصف خدا وجود ندارد.

یک دانشجو که به هیچ وجه با استدالال استاد موافق نبود، اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت.

دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش سوال پرسید: ٱیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ همه سکوت کردند.

ٱیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ همچنان کسی چیزی نگفت.

آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟ باز هم کسی پاسخ نداد.

پس دانشجو چنین نتیجه گرفت: استاد مغز ندارد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 130
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 488
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 948
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,128
  • بازدید ماه : 4,128
  • بازدید سال : 130,884
  • بازدید کلی : 5,168,398
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت