#عاشقانه
زندگی ست، تماشای آیینه
انعکاس نور
قابی بر دیوار، عکس ابر
تب عشق، خواب آلود
ندای کوه، فریاد...
گذری نیست بهر عشق
شعری نیست کنج وهم شهر...
گمشده ام در هیاهوی باد...
میخوانم هر دم
خیابانی را..
از کمی حرف به جا مانده ز آن ماهی ها
از خوشه ای آواز
از قفسی خالی از پرواز، مملو از کوچ
میخواهم، مقصدم را..
چشمانم را خواهم بست
چیست؟ انتظار دیدن پاییز...
نمیدانند بهر چه این آسمان، بارانی ست؟!
پاهایم سوار بر هیچ...
آرزویم تو
رفتنی آرام، غرق نادانی، سوی هیچستان...
زندگی نامه ای با ناهید عشق
در دست شعر
بر زبان کبوتر هاست
ای، گُل های غرق رنگ!
بخوانید نشانی را
سوی کجا خواهد برد نشانی سکوت ما را؟
یا این، بی آوایی شعر های کیان؟!
عشق همان سیر زمان در قهوه ای تلخ است
خیره به آفاق غروب
سخنی با او
غرق تماشای خیال...
روزی رسد
که آیینه ها خواهید شکست
پاییز با یک چمدان ابر و باران
بار سفر خواهد بست
نوید کوه سکوت خواهد شد...
آن گاه من میمانم و عشق
در آغوش خیابان های خالی از دیوار...
در حالی که کوچی نیست
قفس، نقاشی ست
سیاهی روی گل ها محبوب رنگیست...
#شعر
#امیرحسین_کیان
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
آمار سایت
کدهای اختصاصی