loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 253 یکشنبه 22 مهر 1397 نظرات (0)
خاطرات یک زن خانه دار: اولین باری که برای بچه ها خوراک جگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره. غذا رو کشیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صدا زدم، پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم… دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه. به بچه ها گفتم: “ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است، یه کوچولو امتحان کنید… اصلا می دونید اسم این غذا چیه؟ یه راهنمایی می کنم بهتون… باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه.” ناگهان چشمهای دخترم گشاد شد، به برادرش سقلمه زد و گفت: “نخور! نخور! تاپاله است
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 140
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 340
  • آی پی دیروز : 393
  • بازدید امروز : 715
  • باردید دیروز : 1,075
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10,251
  • بازدید ماه : 10,251
  • بازدید سال : 137,007
  • بازدید کلی : 5,174,521
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت