loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 237 یکشنبه 15 مهر 1397 نظرات (0)

چیزهایی که به هیچ دردی نمی خورند

مرتضی کربلایی لو

سواره داشتیم می‌رفتیم سمت روستای ارزیل تا تن به آب رودخانه‌اش بزنیم. جاده بر سطح یک دشت مرتفع، از میان گندمزارهای دیم می‌گذشت. سر یکی از پیچ‌ها، دو سه مرد و زن کشاورز کاه و گندم به باد می‌دادند. گندم‌ها سنگین بودند و می‌افتادند، اما کاه را باد می‌برد. یک آن، عطر غلیظ گندم مشامم را نواخت و برگشتم به خرمنکاران نگاه انداختم که آیا می‌دانند با چه “چیز”ی سروکار دارند، یا فقط گندم را غذا می‌دانند و برطرف کنندۀ گرسنگی؟ کافکا در یکی از داستان‌هایش بر چیزی تمرکز کرده که اسمش را “ادرادیک” گذاشته، چیزی شبیه قرقره با یک محور عمود، که به هیچ دردی نمی‌خورد و در گوشۀ خانه افتاده است. اگر به دردی نمی‌خورد، چرا توجه او را جلب کرده؟ اشیا دو جور شادی به ما می‌دهند: یکی این‌که در خدمت ما و برطرف‌کنندۀ نیازهای ما هستند، مانند رفع گرسنگی و دیگر این‌که، دعوت‌کنندۀ ما به خدمت خودشان‌اند. در شادی اول، ما مصرف‌کنندگانیم؛ اما از شادی دوم، میل به تولید پیدا می‌کنیم. انگار می‌خواهیم چیزهایی که خدا به آن‌ها فکر نکرده یا کرده و محققش نکرده، بیافرینیم. انسان‌هایی که با خود چیزها محشورند، بی‌توجه به این‌که به کدام دردشان می‌خورد و از خود چیزها لذت می‌برند، در تولید بی‌رقیب‌اند. شبیه خدایان‌اند و بیرون از شهر، سرشان گرم ساختن چیزهاست. در خیابان‌های شهر این قبیل انسان‌ها، دیوارها دیوارند، نه ردیف مغازه‌ها، و پیاده‌روها پیاده‌رویند نه بساط دست‌فروش‌ها.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 286
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 443
  • آی پی دیروز : 393
  • بازدید امروز : 7,950
  • باردید دیروز : 1,075
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17,486
  • بازدید ماه : 17,486
  • بازدید سال : 144,242
  • بازدید کلی : 5,181,756
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت