loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 234 شنبه 14 مهر 1397 نظرات (0)

موانع زندگی را باید اینگونه پشت سر بذاریم!

 

روزی رود کوچکی سفر خود را اغاز کرد از کوه و چشمه خداحافظی کرد و با شور و نشاط راه پیمودن را اغاز کرد تا به دریا برسد .در سر ارزوهای قشنگی می پروراند کمی که گذشت در حالی که غرق رویاهای خود بود سرش محکم به تخته سنگی خورد.عصبانی شد که تو از کجا پیدات شد .با تمام قدرتش به سنگ فشار اورد اما فایده ای نداشت .خسته که شد کلی بدو بیراه به تخته سنگ و شانس و اقبال و ......گفت .دید فاید ه ای نداردهر چی نشست تا کسی به کمکش بیاید فایده ای نداشت.هرچه کرد فایده نداشت ،کمی ارام گرفت و خود را رها کرد. خیلی راحت از کنار سنگ عبور کرد به همین راحتی. کمی که گذشت دوباره به تخته سنگهای کوچک و بزرگ زیادی برخورد کرد اما او یاد گرفته بودعلاوه بر تلاشی که می کند و راه را می پیمایدو موانع را از سر راه برمی دارد یه جاهایی نیز باید خیلی راحت راهش را کج کند و از کنارشان بگذردو به راهش ادامه دهد این گونه بود که به سلامت به دریا رسید..

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 40
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 643
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 2,781
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 5,961
  • بازدید ماه : 5,961
  • بازدید سال : 132,717
  • بازدید کلی : 5,170,231
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت