loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 229 چهارشنبه 16 تیر 1395 نظرات (0)

🚩#بخشش

 

 

ناظم: چی شده شما گریه میکردی ؟

محمودی (دانش آموز 1): آقا اینا افتادن روی ما... کله مون خورد به سکو، باد کرد

ناظم: افتادن یا زدن ؟!

محمودی: ما رو زدن زمین، کله مون باد کرد

ناظم: خیلی درد اومد؟

محمودی: بله

ناظم: شما چرا اینو زدی زمین ؟!

ملک نیا (دانش آموز 2): آقا اینا دست ما رو کشیدن

ناظم: شما چیکار کردی ؟

ملک نیا: هلشون دادیم

ناظم: بعدش چی شد؟

ملک نیا: سرش خورد به سکوها

ناظم: دیدی سرش باد کرده ؟... دست بکش به سرش... حالا چیکار کنیم ؟... همون کاری که شما کردی، باید ایشون بکنه ! (خطاب به محمودی): شما این کارو میکنی ؟

محمودی: نه !... می بخشیمشون

ناظم: ملک نیا ! شما چون هنوز پشیمون نشدی، این زنگ رو کلاس نمیری... میری پشت دفتر می ایستی

محمودی: آقا بذارید بره... گناه داره !

ناظم: هنوز پشیمون نشده ها

محمودی: من بخشیدمش

ناظم: کار بدی کرده... شمام بخشیدیش... ولی هنوز پشیمون نشده... نره کلاس

محمودی: چرا آقا... باید بره !...

ناظم: چرا باید بره ؟!

محمودی (با گریه): درس یاد نمیگیره آقا !...

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 173
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 589
  • آی پی دیروز : 348
  • بازدید امروز : 1,452
  • باردید دیروز : 952
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4,632
  • بازدید ماه : 4,632
  • بازدید سال : 131,388
  • بازدید کلی : 5,168,902
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت