loading...
داستان کوتاه
مدیر بازدید : 141 شنبه 04 آبان 1398 نظرات (0)

 

#گل سرخی برای محبوبم

 

جان بلا نکارد" از روي نيکمت برخاست . لباس ارتشي اش را مرتب کرد وبه تماشي انبوه جمعيت که راه

خود را از ميان ايستگاه بزرگ مرکزي پيش مي گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختري مي گشت که

چهره او را هرگز نديده بود اما قلبش را مي شناخت دختري با يک گل سرخ .از سيزده ماه پيش

دلبستگي اش به او آغاز شده بود...

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما محتوای وبلاگ چطور بود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5000
  • کل نظرات : 164
  • افراد آنلاین : 289
  • تعداد اعضا : 44
  • آی پی امروز : 428
  • آی پی دیروز : 393
  • بازدید امروز : 3,768
  • باردید دیروز : 1,075
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13,304
  • بازدید ماه : 13,304
  • بازدید سال : 140,060
  • بازدید کلی : 5,177,574
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت