ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش
پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند، سپس یادش میافتد که
کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد، وقتی برمیگردد...