نویسنده: مهسا امیری راد از مجموعهی #اپیزودهای خالی
اپیزود اول :
شونهی سمت چپش رو تکیه داده بود به دیوارِ کنار پنجرهی آشپزخونه و زده زل بود به دستکشای کفیِ زردم!
زیر چشمی حواسم بود بهش ... من زیرچشمی نگاه کردن رو به زل زدن ترجیح میدم ،
وقتی بهش زل میزنم شبیه دخترای ۱۴ سالهی تازه عاشق شده میشم ...
هُل میکنم ، میترسم ، دلم ضعف میره!
شیر آبو بستم و نگاهش کردم ...
نگاهشو از دستام جدا کرده بود و فرستاده بود روی لبام ...
- یه جور بخند باور کنم عاشقمی .
زیر چشمی چشمای منتظرش رو نگاه میکردم
لبامو یه کم کش دادم ،
اندازه اینکه دوتا دندونِ جلوم بیفته بیرون و گوشههای لبم خط بیفته ...